آیدای کارپه در وبلاگش نوشته:
اما دروغ نگو هر کی ازت هر چی پرسید از طرف من آزادی که راستشو بگی. فکر منم نکن. یه چیزو از من دربست بپذیر و همیشه به یاد داشته باش، هیچوقت با خودت راز حمل نکن». گفت چی؟؟ گفتم «هیچوقت با خودت راز حمل نکن، نذار سینهت سنگین باشه.»
لابد منم میخواستم سینم سنگین نشه. میم رازم هنوز جاگیر نشده برای مثلن پرده نشینان فاش کرده بودم. شاید سبک شدم ولی ندامت و پشیمونی من رو خفت کرد و البته هزار جور اتهام و دست آخر انگ توهم. این شد که نشستم به سرزنش حماقتم در هندلینگ روابط انسانی!و زمزمه که فاش مگو!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر