خوابالوده و گنگ نشسته به وبلاگخوانی که راس ساعت 10:22 دقیقه صاعقه زد به رشتهای عصبی در مغزم. جرقه ای که در مسیری در مغز طی طریق میکنه و ما به دنبالش انگار تماشاکنان. اون پیام الکتریکی وقتی به مقصد معلومش در مغز رسید یادم افتاد باید کسی رو میفرستادم به جلسهی بازگشایی پاکات مناقصهای که ساعت 10:30 شروع میشد! حال حاضر نشستم به امید فرجی از قاعدهی ملی تاخیر در شروع کلی مجالس ، محافل ، مراسمات!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر